سنگ مورد استفاده در این محصولات از ترکیب سنگ های طبیعی لابرادورایت ، عقیق خزه ای و اونیکس می باشد ، زمینه این محصول صدف آبالون معروف به “گوش دریا” می باشد که زیبایی خیره کننده ای به این محصول بخشیده است. از پوسته صدف آبالون نه تنها جواهرات خیره کننده‌ای می‌سازد، بلکه تاریخچه و معنای جالب و منحصر به فردی نیز دارد. در اینجا با آنها آشنا شوید. سپس دفعه بعد که کسی جواهرات خیره کننده شما را تعریف کرد، چیزی برای گپ زدن خواهید داشت!
آبالون نوعی نرم تن یا حلزون دریایی با پا و شاخک است. پوسته‌های گوش شکل آن از تکه‌های میکروسکوپی کربنات کلسیم تشکیل شده است که روی هم قرار گرفته اند، تقریباً مانند بلوک های ریز لگو. هر یک از این لایه‌های آجر مانند یک ماده پروتئینی چسبناک بین خود دارند. این به استحکام استثنایی پوسته آبالون می‌افزاید. گوشت آبالون به طور گسترده‌ای به عنوان یک غذای مطلوب در نظر گرفته می‌شود و توسط فرهنگ‌های مختلف به صورت خام یا پخته مصرف می‌شود.
در روایات قومی و افسانه ها از سنگ لابرادورایت، به عنوان سنگی موثر در سحر و جادو نام برده می شود. رنگ بندی و درخشش این سنگ از یک سو و خواص سنگ لابرادوریت از سویی دیگر سبب گشته تا این سنگ در شمار سنگ هایی قرار گیرد که مورد توجه بسیاری از پیش گویان و شفا دهندگان در ادیان گذشته واقع شود. طبق باور و اعتقاد پیشینیانمان به خواص سنگ ها، خصوصا خواص سنگ لابرادوریت، این سنگ از جمله قدرتمند ترین سنگ های معدنی می باشد که امواج و هاله های موجود در اطراف آن، سبب ایجاد خاصیت حفاظتی آن می شود. سنگی که در برابر انواع انرژی های منفی، حتی بد شانسی های موجود در طبیعت و جهان از افراد محافظت کرده و به خاطر سپاری و یادآوری تجارب گذشته را برای اشخاص به ارمغان می آورد. هم چنین پیشینیانمان از این سنگ، تحت عنوان نماد و سمبلی برای آگاهی و دانش یاد می کردند که به همراه داشتن و استفاده از آن، به کشف استعداد ها و توانایی های درونی افراد کمک کرده و موجب هوشیاری و معرفت آن ها می شد.خواص درمانی سنگ لابرادوریت
روایات قومی و افسانه ها از سنگ لابرادورایت
لابرادورایت! سنگی که کلی افسانه های مختلف درباره اش نوشته شده است. لابرادورایت سنگی هست که درخشندگی بی نظیری دارد طوری که چشم ها را به خودش خیره می کند. یکی از افسانه هایی که درباره سنگ لابرادورایت وجود دارد اینست که، روزی شفق شمالی از آسمان به زمین می افتد و انقدر پایین میاد تا به جایی به اسم ساحل لابرادور میرسد و همان جا هم گیر می کند. اسکیمویی که در حال گذر از آنجا بوده سعی می کند که آن سنگ را متلاشی کند تا نور زیادی که در سنگ وجود داشته را آزاد کند. و بالاخره موفق هم می شود. بخش بزرگی از نور آزاد می شود اما بخش دیگر باقی مانده برای همیشه داخل سنگ می ماند و آزاد نمی شود.
Reviews
There are no reviews yet.